فریاد و داد کردن. هنگامه کردن: همی بود زینگونه او اشک ریز همی کرد بر خویشتن رستخیز. شمسی (یوسف و زلیخا). و رجوع به رستخیز برآوردن و رستخیز برانگیختن و رستخیز شود
فریاد و داد کردن. هنگامه کردن: همی بود زینگونه او اشک ریز همی کرد بر خویشتن رستخیز. شمسی (یوسف و زلیخا). و رجوع به رستخیز برآوردن و رستخیز برانگیختن و رستخیز شود
جسارت کردن. (ناظم الاطباء) : معذور کن ای شیخ که گستاخی کردم زیرا که غریبم من و مجروحم و خسته. ابوالعباس عباسی (ازشرح احوال و آثار رودکی تألیف سعید نفیسی ص 1158). مباش ای شب چنین گستاخ بر من که گستاخی کند از دوست دشمن. (ویس و رامین). و از ایشان اولاد و اعقاب بودند سادات علما صلحا معیشت از مال مشروع ساختندی و با سلاطین ایشان هیچ گستاخی نکردند. (تاریخ بیهقی). گرندیم شاه گستاخی کند تو مکن چون تو نداری آن سند. مولوی. هرکه گستاخی کند اندر طریق گردد اندر وادی حیرت غریق. مولوی. ، استدعای ملایمت و ملاطفت نمودن. (ناظم الاطباء). مباسطت. انبساط. (ترجمان القرآن) (منتهی الارب)
جسارت کردن. (ناظم الاطباء) : معذور کن ای شیخ که گستاخی کردم زیرا که غریبم من و مجروحم و خسته. ابوالعباس عباسی (ازشرح احوال و آثار رودکی تألیف سعید نفیسی ص 1158). مباش ای شب چنین گستاخ بر من که گستاخی کند از دوست دشمن. (ویس و رامین). و از ایشان اولاد و اعقاب بودند سادات علما صلحا معیشت از مال مشروع ساختندی و با سلاطین ایشان هیچ گستاخی نکردند. (تاریخ بیهقی). گرندیم شاه گستاخی کند تو مکن چون تو نداری آن سند. مولوی. هرکه گستاخی کند اندر طریق گردد اندر وادی حیرت غریق. مولوی. ، استدعای ملایمت و ملاطفت نمودن. (ناظم الاطباء). مباسطت. انبساط. (ترجمان القرآن) (منتهی الارب)