جدول جو
جدول جو

معنی رستاخیز کردن - جستجوی لغت در جدول جو

رستاخیز کردن
(تَ فَحْ حُ کَ دَ)
بمجاز، فریاد کردن:
دشمنان را به حال خود بگذار
تا قیامت کنند رستاخیز.
سعدی.
و رجوع به رستاخیزشود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از گستاخی کردن
تصویر گستاخی کردن
بی پروایی کردن، جسارت کردن، پررویی کردن
فرهنگ فارسی عمید
(تَ کَ دَ)
فریاد و داد کردن. هنگامه کردن:
همی بود زینگونه او اشک ریز
همی کرد بر خویشتن رستخیز.
شمسی (یوسف و زلیخا).
و رجوع به رستخیز برآوردن و رستخیز برانگیختن و رستخیز شود
لغت نامه دهخدا
(گِرِ تَ)
جسارت کردن. (ناظم الاطباء) :
معذور کن ای شیخ که گستاخی کردم
زیرا که غریبم من و مجروحم و خسته.
ابوالعباس عباسی (ازشرح احوال و آثار رودکی تألیف سعید نفیسی ص 1158).
مباش ای شب چنین گستاخ بر من
که گستاخی کند از دوست دشمن.
(ویس و رامین).
و از ایشان اولاد و اعقاب بودند سادات علما صلحا معیشت از مال مشروع ساختندی و با سلاطین ایشان هیچ گستاخی نکردند. (تاریخ بیهقی).
گرندیم شاه گستاخی کند
تو مکن چون تو نداری آن سند.
مولوی.
هرکه گستاخی کند اندر طریق
گردد اندر وادی حیرت غریق.
مولوی.
، استدعای ملایمت و ملاطفت نمودن. (ناظم الاطباء). مباسطت. انبساط. (ترجمان القرآن) (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
جسارت کردن، وقاحت کردن پرروی کردن، استدعای ملاطفت و ملاعبت کردنانبساط
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گستاخی کردن
تصویر گستاخی کردن
((~. کَ دَ))
جسارت کردن
فرهنگ فارسی معین